هیچکس اطاق صورتی را نکشت

ساخت وبلاگ
سلام علیکم  یادته نوشتم احساس ازدواج بهم دست داد؟ :)))))  اومدم بنویسم من خیلی زحمت کشیدما که عین همه باشم  نرمال باشم عاشق بشم و زن یکی بشم‌ ولی نشد  نشد و فکر نمیکردم که نتونم ولی نتونستم  حالا اینکه کی کیو ول کرد! کی اول رفت مهم نیس! اگه هست باید بگم اون گفت دیگه نمیتونم و رفت دیگه سعی میکنم احساس الکی پیدا نکنم ولی به قول اون عزیز: اگه عاشق پیشه باشی بازم عاشق میشی خبر خوب اینکه دیگه هیچ مانعی برای مهاجرتم نیس و میتونم بالها رو با فراغغغغغغ باز کنم و برم که برم از این جا و دیگه نباشم در وطن خویش غریب برم تو غربت، غریب باشم ولی تو که غریبه نیسی حس میکنم حداقل تا چند وقتی دیگه عشقدونیم خالی بمونه و این غمگینم میکنه! این جون نداشتن برای عشق ورزی!  ولی جمع میکنم خودمو و در نهایت  آرین  آرین آرین دوستت دارم تا بی نهایت  تو پاداش صبر منی  هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4premature4 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:04

بی تو دنیا بر سرم آوار شد بین ما هر پنجره دیوار شد آنکه اول نوش دارو می نمود بر لب ما زهر نیش مار شد درد ما در بودن ما ریشه داشت رفتن و مردن علاج کار شد عیب از ما بود از یاران نبود  تا که یاری یار شد بیزار شد عاقبت با حیله‌ی سودا گران عشق هم کالای هر بازار شد آب یکجا مانده‌ام دریا کجاست؟ مردم از بس زندگی تکرار شد   شعر زیبایی بود ولی برای من مخاطب خاصی نداشت! :/ به صرف زیبایی بماند در وبلاگ یک جنین بیست و چند ساله هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4premature4 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:04

لم دادم روی مبل و پامو گرفتم جلوی بخاری که گرم شم :) از اون طرف پنجره رو باز کردم که بو و صدای بارون بیاد توی اتاقم! زبان خوندنم خورده به جاهای سختش! همه میگفتن که از یه جایی به بعد frustration اتفاق میوفته ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟ استرس و خستگی و ناامیدی قاطی هم شده دیگه! میشینی پشت کتاب میبینی اوه دریای علم و دانش ته نداره :))) و تو تا الان تو حوض بودی انگار  نمیدونم دارم چیکار میکنم! از طرفی این پسرک خیلی جدیه! منم اولش بودم  ولی الان حس میکنم این کسی نیس که از تنهاییم کم کنه یا حداقل حمایتی ازش ببینم  بیشتر احتیاج داره ساپورتش کنم! شاید به خاطر سنشه! منم که ناتوان! بنابراین من از جدیتم برای ازدواج کاسته شده ولی اون همچنان پافشاری میکنه من تو کشور غریب نمیتونم به جز خودم یه کس دیگه رو هم رو دوشم حمل کنم! گفتم شاید بار مهاجرت رو با عشق و علاقه بشه کمتر کرد برای همین زیر بار رابطه تو این مقطع از عمر و زندگیم رفتم ولی مثکه باز هم زرشک! مامان و بابا احتمالا بعد از نوروز برن استرالیا ولی من واضحا و مکررا اعلام کردم که به این زودی نه میتونم و نه میخوام که بیام و اونا هم طبق معمول به روش های دیگه، اعم از اخم و بغض و آه و اعلام بیماری متوسل شدن :))) روزای طرحم رو دارم به آرومی میگذرونم و پنج ماه دیگه تمومه. گه گاهی هم میرم کتابفروشی و کار میکنم و خوش میگذره  در کل خوشا تنهایی که یه غمه :) تو رابطه بودن صد تاست انگار! هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4premature4 بازدید : 144 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 19:26